اتمام حجّ و نتایج آن| ۴
اشارهای کوتاه به معنای دَحْوَالارض
کلمهی «دَحْو» برحسب آنچه از كتب لغت استفاده مىشود، علاوه بر معناى «بسط و گستردن» كه متقدّمين از مفسّرين تفسير فرمودهاند، به معناى «دفع و تحريك» نيز آمده يعنى پرتاب كردن و به حركت انداختن. «مجمعالبحرين» مىگويد: «اَلدَّحْوُ، اَلرَّمْىُ بِقَهْرٍ» دحو، یعنی پرتاب نمودن با شدّت. نقل از قاموس كه از كتب معتبرهی لغت است: «دَحَيْتُ الاِبِلَ اَىْ سُقْتُها» شتر را دحو كردم، يعنى راندم و هم از بعضى منقول است: «اَنَّ الدَّحْوَ بِمَعْنَى الدَّحْرَجَةِ» دحو، به معناى غلتاندن است.[1] اگر مثلاً گردويى را روى زمين پرتاب كنيم خواهيم ديد كه حركت توأم با تدحرج و غلتيدن انجام مىدهد و به اصطلاح، هم حركت وضعى دَوَرانى دارد و بر گرد خود مىچرخد و هم حركت انتقالى دارد كه از نقطهاى به نقطهی ديگر منتقل مىشود.
روشن است كه اين معناى از دحو، با توجّه به آراى دانشمندان هيئت كه قائل به حركت وضعى و انتقالى كرهی زمين میباشند، بسيار مناسب و كاملاً منطبق با بيان روايت سابقالذّكر است كه مىفرمايد: خداوند عزّوجلّ، زمين را از زير كعبه، دحو كرده است. يعنى سبب و موجب حركت را در نقطهاى كه محلّ كعبه است، ايجاد نموده و از آن نقطه، زمين را به گردش درآورده و رو به منى برده و آنگاه از منى به عرفات سوق داده و سپس از عرفات، به منى برگردانيده است.
آقاى شهرستانى، صاحب كتاب «الهيئة و الاسلام» میگوید: اين حركت، همان حركت دَوَرانى و حركت وضعى كرهی زمين است كه در شبانه روز انجام مىهد. از نقطهی محلّ كعبه، شروع به حركت نموده و رو به نقاط شرقى مىرود (چون منى در جهت شرقى كعبه و عرفات هم درسمت شرقى منى واقع است) و همچنان، چرخيده و تا بار دگر، به محلّ كعبه و منى برگشته و حركت دَوَريّهاش را در آن نقطه به پايان مىرساند.[2]
به اين نكته هم بايد توجّه داشت كه دانشمندان هيئت نيز، حركت زمين و ساير سيّارات را از مغرب به مشرق مىدانند.[3]
باری! اين كرهی خاكى نيز، از زير كعبه و سايهی بيتاللهالحرام آغاز حركت نموده و در عالم خود از كعبه «محرم» شده و لبّيك اجابت، به نداى خالق خود گفته است؛ چنان كه مىفرمايد:
فَقالَ لَها وَ لِلاَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً اَوْ كَرْهاً قالَتا اَتَيْنا طائِعِينَ.[4]
پس [خدا] به آسمان و زمین گفت که بیایید با حال طاعت و یا کراهت. گفتند [به لسان تکوینی] آمدیم با حال طاعت.
آری! «كرهی زمين» با طوع و رغبت از نقطهی محلّ كعبه، شروع به گردش كرده و به سمت «منى و عرفات» رفته و بار ديگر به سمت كعبه برگشته است و دائم در حال «طواف» است و مطيع فرمان خدا و در نتيجهی اين طاعت و فرمانبرى، غرق در نعمت است و تازگى و نضارت.[5]
وَ الاَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحیها * اَخْرَجَ مِنْها مائَها وَ مَرْعیها * وَ الْجِبالَ اَرْسیها، مَتاعاً لَكُمَّ وَ لِاَنْعامِكُمْ.[6]
آبها از آن مىجوشد و گلها و ميوهها مىدهد و بهره به حيوان و انسان مىرساند. یعنی ای انسان!
بيدار باش و عبرت بگير. همچنان كه اين «كرهی خاكى»، از كعبه «دحو» گردیده و در همه جا رو به مشرق رفته و در مسير كمال افتاده است، تو هم بايد از كعبه، شروع به تحرّك فكرى و سير عقلى بنمایی. الهام از مهبط وحى خدا گرفته و در مسير كمال و سعادت مخصوص به خود، رو به مشرق عرفان و شناسايى حضرت حق، پيش بروى.
تمام هدف از آمدنت به عالم هستى، اين است كه در طول اين سفر و اين حجّ بزرگت، سعى كنى تا به دامن كوه «عرفات و معرفتالله» برسى. يعنى خالق خود و آسمان و زمين و جهانيان را بشناسى و پى به صفات جلال و جمالش ببرى، محبّت آن كلّالجمال و مطلقالكمال را در دل بنشانى و از اين راه، «مس قلب» و وجودت را كه از مرتبهی خاك و عالم جماد، حركت كرده و به اين حدّ رسيده است، با «كيميا»ی معرفت و محبّت خالق سبحان، تبديل به طلا و برليان و جوهرى بس عظيم و درخشان سازی و به حدّى از «مشعر» و عقل و درايت برسى كه در حريم دلت جز حضرت معبود، كسى را و چيزى را جا ندهى و چنان ذات اقدس او را در جمال، كمال و هستى، «توحيد» كنى كه هر چه ماسواى اوست، در نظرت مانند سنگريزههاى بيابان، بىارج و غير قابل اعتنا بيايد و در همه حال از عمق وجودت اين ندا برخيزد:
لَبِّیْکَ اللّهمّ لَبِّیْکَ لَبِّیْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبِّیْکَ اِنَّ الْحَمْدَ وَ الْنِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لا شَریکَ لَکَ لَبِّیْکَ.
آری! حجّ اسلام، سالى يك بار از روز نهم ذيحجّه شروع مىشود و روز دوازدهم يا سيزدهم خاتمه پيدا مىكند، اين برنامهی حجّ اسلامى، نمونهی جامع و مختصرى است از برنامهی وسيع حجّ انسانى كه سراسر عمر بشر را فرا گرفته است، از روز ولادت شروع مىشود و هنگام سكرات مرگ به پايان مىرسد.
آدمی، روزى كه از مادر متولّد مىشود، مسافرى است كه به قصد «حجّ» از «بلد و موطن» خود حركت کرده و «بيابان«هاى عالم اصلاب پدران و ارحام مادران را منزل به منزل، طى نموده و با «خارهاى مغيلان» حوادث و سوانح فراوان مبارزهها کرده تا روز ولادت، قدم به حريم «مكّهی دنيا» نهاده است ولى هنوز به «ميقات و احرامگاه» نرسيده است.
روزی كه به حدّ بلوغ و تكليف مىرسد، روزى است كه به «ميقات» رسيده و بايد «محرم» شود. جامهی احرام «تكليف» بپوشد و به نداى حضرت خالق يكتا جواب «لبّيك» گوید و ملتزم به محرّمات و محلّلات حال «احرام» گردد. يعنى بسيارى از كارها را بر خود حرام بداند و بسيارى از سخنان را بر زبان جارى نسازد و قسمتى از خوردنىها را ترك كند و با همين حال «احرام»، ساير اعمال و «مناسك حج» و مراحل عمر خود را به آخر برساند.
بنابراین، هركدام از ما در هر مرحلهاى از مراحل عمر خود كه هستيم، در واقع در يكى از مواقف حجّ بزرگ خود، به يكى از اعمال و مناسك حجّ، مشغول میباشیم. اين كاروان عظيم بشر، یک كاروان وسيع و دامنهدارى است كه از روز خلقت آدم(ع) شروع به حركت كرده است و متوالياً در هر عصر و زمان، گروههاى مختلف و افواج گوناگون مىآيند و در اين مكّهی بزرگ دنيا، اعمال و مناسك حجّ خود را انجام مىدهند و مىروند.
اميرالحاجّ و قافلهسالار حجّ، در هر زمان، يكى از انبياء و اوصياء(ع) بودهاند.
امروز هم، كاروان حجّ را ما جامعهی بشر موجود در روى زمين، تشكيل دادهايم و اميرالحاجّ ما نيز حضرت صاحبالعصر ولىّ زمان امام حجّة بن الحسن المهدى(عج) میباشد و هر كدام از ما، در يكى از مراحل يا مواقف حجّ، به منسكى از مناسك، مشغوليم.
بعضی که تازه از بيابان رحم مادر، قدم به حريم مكّهی دنيا نهادهاند و هنوز به «ميقات» بلوغ نرسيدهاند، دوران كودكى را مىگذرانند.
بعض دیگر به ميقات رسیده و تكليف «احرام» به آنان متوجّه شده و بالغ گردیدهاند. محرم به احرام تكاليف شرعى گشته و در حال گفتن لبّيك هستند.
برخی، از اين مراحل، گذشته و در دامن كوه «عرفات» و معرفةالله خيمه و خرگاه زدهاند، زبان از لبّيك بسته و «عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ» مىگويند.
جمعی، از وادى عرفات هم، افاضه به «مشعر» كردهاند و به اعلى درجات عقل و درايت و مشعر انسانى رسیده و ماسوىالله را از دنيا و مافيها، مشتى خاك و سنگ میبینند و به تبعيّت از مولاى خود مىگويند:
يا دُنْيا يا دُنْيا اِلَيْكَ عَنّي ... هَيْهاتَ غُرِّي غَيْري لا حاجَةَ لِي فيكَ قَدْ طَلَّقْتُكَ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فِيها.[7]
ای دنیا، اى دنيا! از من بگذر... چه دور است آرزوى تو [كه قصد فريب من نمودهای]. ديگرى را بفريب كه مرا به تو نيازى نيست. من، تو را سه بار طلاق گفتهام كه در آن، بازگشتى نخواهد بود.
ولی باز اندك توجّهى به سنگريزههاى مال دنيا دارند و طبق دستور خدا، در جمع كردن آن مىكوشند.
امّا جمع ديگرى هستند كه از اين موقف نيز گذشته و به «قربانگاه» شتافتهاند و آنجا، هرچه هم از خاكها و سنگريزههاى دنيا در دست داشتهاند، اِمْتِثالاً لِاَمْرِالله بر سر دنياپرستان تختهسنگمنش مردهی بىجان، كوبيدهاند و با كمال مردانگى، دامن همّت به كمر زده و آستين عبوديّت، بالا كشيده و ابراهيموار، اسماعيل دنيا را در آستان حضرت معبود عزّ شأنه، روى خاك خوابانيده و كارد بر گلويش كشيدهاند كه:
بِسْمِ اللهِ وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ.
و هرگونه افكار و انديشههاى دنيايى كه در سر داشتهاند، همه را «تراشيده» و يك جا، تفويض امر به خالق سبحان نموده و كبرو نخوت و منيّت را از خود ريختهاند و «هَرْوَله» كُنان از شدّت شور و اشتياق فراوان، به سمت «خانه»ی معبود مهربان دويده و پروانهوار بر گرد بيت محرّم او (جلّ جلاله) به گردش درآمدهاند و سرانجام، با استلام حجرالاسودِ «محبّت او»، دست به دست خدا داده و به عالىترين لذّات عالم هستى، نايل گردیدهاند.
طُوبي لَهُمْ ثُمَّ طُوبي لَهُمْ. هَنيئاً لِاَرْبابِ النَّعيمِ نَعيمُهُمْ لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ.
عدّهای هم، «مناسك حجّ» خود را به آخر رسانيده و مراحل عمر را پايان دادهاند و به حال سكرات مرگ افتادهاند. مانند کسی كه در حال سعى بين صفا و مروه است، نفس به شماره افتاده و با حال تحيّر و سرگردانى در رفت وآمد است تا ببيند آیا نامهی مقبوليّت «حجّ» به دستش مىدهند يا اخطار مردوديّت، دربارهاش صادر مىكنند.
دستهای هم از تمام مراحل گذشتهاند و به «مَبيت در منى» و خوابگاه برزخى رسيده و زير خروارها خاك و سنگ آرميدهاند و كاروان ديگرى در خيمه و خرگاه آنان، مسكن گزيده و به اعمال حجّ خود پرداختهاند.
خودآزمایی
1- آقاى شهرستانى، صاحب كتاب «الهيئة و الاسلام» درباره «دَحْوَالارض» چه میگوید؟
2- تمام هدف از آمدن انسان به عالم هستى و در طول سفر حجّ، چیست؟
3- برنامهی حجّ اسلامى، نمونهی جامع و مختصرى از چه برنامهای است؟ مختصری شرح دهید.
پینوشتها
1 الميزان، جلد ٢٠، صفحهی ٢٩٢.
2 الهيئة و الاسلام، صفحات ۶۵ و ۷۳.
3 انسان وجهان، صفحهی ٢٣.
4 سورهی فصّلت، آیهی ۱۱.
5 شادی، خوشبختی.
6 سورهی نازعات، آیات ۳۰ تا ۳۳.
7 نهجالبلاغه، حكمت ۷۴، باب الحكم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی